اسد مالک

شهید اسدالله ذوالقدر جانشین گردان مالک اشتر لشگر 27 حضرت محمد رسول الله (ص)

اسد مالک

شهید اسدالله ذوالقدر جانشین گردان مالک اشتر لشگر 27 حضرت محمد رسول الله (ص)

اسد مالک

شهید اسدالله ذوالقدر جانشین گردان مالک اشتر لشگر 27 حضرت محمد رسول الله (ص) و فرمانده گروهان حضرت سیدالشهدا (ع)

کد آهنگ

پشتیبانی

اسلایدشو

بسم رب الشهدا و الصدیقین

بااحترام به اطلاع مرساند به مناسبت بیست وهشتمین سالگرد شهادت سردار شهید اسدالله ذوالقدر،درکنارمزارش گردهم می اییم.

زمان: پنج شنبه 7مرداد ازساعت17:30

مکان: بهشت زهرا س قطعه40 شماره 5

 بیست و هشتمین سالگرد شهادت سردار شهید اسدالله ذوالقدر

 

  • اسدالله

  • اسدالله

به یاد سردار شهید اسدالله ذوالقدر

  • اسدالله

تقویم سال 1395 به یاد سردار شهید اسدالله ذوالقدر

تقویم سال 1395 به یاد تمامی شهدا و سردار شهید اسدالله ذوالقدر

جهت دریافت تصویر با قابلیت چاپ (اینجا) کلیک کنید

  • اسدالله

بسم رب الشهدا و الصدیقین

بیست و هفتمین سالگرد شهادت سردار شهید اسدالله ذوالقدر در روز پنجشنبه مورخ 1394/5/8 از ساعت 17 الی 19 در قطعه 40 (مزار شهید) با حضور خانواده شهید، همرزمان، دوستان و .... برگزار گردید.

"عشق تو مرا" الست منکم ببعید                          "هجر تو مرا" ان عذابی لشدید

"بر کنج لبت نوشته" یحیی و یمیت                        من مات العشق فقد مات شهید 

بقیه تصاویر در ادامه مطلب.......

  • اسدالله

تقویم جدید 1394

  • اسدالله

سردار شهید اسدالله ذوالقدر

شهید مهدی عزیزی

شهید محمد حسن خلیلی

شهید حاج حسن شاطری

سردار شهید اسدالله ذوالقدر

سردار شهید اسدالله ذوالقدر

شهید محمد حسن خلیلی

  • اسدالله
«ما سینه زدیم بی‌صدا باریدند
از هر چه که دم زدیم، آنها دیدند
ما مدعیانِ صفِ اول بودیم
از آخر مجلس شهدا را چیدند»
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در جریان یکی از دیدارها دو بیت از اشعار یکی از شاعران درباره‌ی شهدا را قرائت کردند. به همین مناسبت پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب اسلامی KHAMENEI.IR نماهنگ «در آرزوی شهادت» را تهیه و منتشر کرد.
در این نماهنگ فیلم قرائت شعر توسط حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درباره‌ی شهدا برای اولین‌بار منتشر شده است. همچنین از دیگر بخش‌های نماهنگ «در آرزوی شهادت»، تصاویری از حال و هوای گلزار شهدای بهشت زهرا سلام‌‌الله‌علیها در روزهای پایانی سال ۱۳۹۳ و صوت بیانات رهبر انقلاب در سال‌های ابتدایی دهه شصت درباره‌ی مسأله شهادت است.
  • اسدالله

تقویم سال 1394

  • اسدالله

تقویم سال 1394

  • اسدالله

شهید محمود رضا بیضایی

شهید رسول خلیلی (محمد حسن)

شهید مهدی عزیزی

  • اسدالله

سردار شهید اسدالله ذوالقدر

  • اسدالله

آخرین فاتح شلمچه

شهید اسدالله ذوالقدر در بازپس‌گیری شلمچه از دست دشمن بسیار مؤثر بود و از شهید «اسدالله ذوالقدر» به عنوان آخرین فاتح شلمچه یاد می‌کنند.

مادر شهید ذوالقدر : اسد‌الله بچه آرامی بود و هر‌گاه بیرون منزل با کسی دعوا می‌کرد و یا کسی او را آزار می‌داد به منزل پناه می‌برد اما برادرش اینگونه نبود. من همیشه بیرون منزل به دنبال فرزندانم بودم که خدای ناکرده دچار آسیب و لغزش نشوند و خدا را شکر می کنم که یکی از پسرانم در راه اسلام شهید شد.

  • اسدالله
  • اسدالله
  • اسدالله

  • اسدالله

اعضای جامعه قرآنی کشورمان در هفته گذشته به دیدار خانواده شهید اسدالله ذوالقدر رفتند.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)، اعضای جامعه قرآنی کشورمان طی این هفته به دیدار با خانواده شهید اسدالله ذوالقدر رفتند.دکتر رحیم قربانی، مسئول سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ، مهدی گتمیری، قاری بین‌المللی کشورمان و زنگنه، نماینده تشکل‌های قرآنی به همراه خبرنگاران ایکنا و فارس در این دیدار حضور داشتند.
سردار احمد ذوالقدر، برادر شهید اسدالله ذوالقدر، در این دیدار با اشاره به اینکه برادرش یک ساله بود که از قزوین به تهران مهاجرت کردند، گفت: از سال 42 در این منزل ساکن شدیم. پدرم کارگر بازار فرش و انسان بسیار زحمتکشی بود؛ هیچ گاه برای بیماری به پزشک مراجعه نکرد. آخرین باری که بیمار شد، بیماری‌اش 13 روز به طول انجامید و در نهایت در بیمارستان اشرفی اصفهانی دار فانی را وداع گفت.

وی به زمان ورود این خانواده به تهران همزمان با واقعه 15 خرداد سال 42 اشاره کرد و افزود: تبعید و دستگیری حضرت امام اولین اخباری بود که در این محل به گوش من خورد.

  • اسدالله

گفت‌وگوی «جوان» با  مادر سردار شهید اسدالله ذوالقدر در ایام سالروز شهادتش

دقیقاً 9 روز بعد از قبول قطعنامه 598 و همزمان با عملیات مرصاد در 5 مرداد ماه 1367، در چهار زبر کرمانشاه، رژیم بعث عراق در جاده اهواز- خرمشهرنیز دست به تحرکاتی زده بود.

شهید اسدالله ذوالقدر

اینجا بود که پیام منادی انقلاب بار دیگر بر جان دلاوران و همرزمان خوش نشست و هر‌ که هر‌‌چه در توان داشتند برداشتند و راهی شدند تا بار دیگر صلابت مردان خمینی‌(ره) ‌را در کارزار جنگ و جهاد به رخ بکشند. همین حضور دلیلی شد تا این حمله سراسری ناکام مانده و نقشه دشمنان اسلام بر باد رفت. اما آنچه در این میان حائز اهمیت است این است که شهدا و ایثار‌گران این عملیات که ‌ به دلیل همزمانی با «عید غدیر» به «عملیات غدیر» شهرت یافت، گمنام مانده و در گمنامی به شهادت رسیدند.

آنچه پیش روی دارید مادرانه‌های «زهرا قراخانی» مادر سردار شهید اسدالله ذوالقدر است که در پنجمین روز از مرداد ماه 1367، در زمانی که بسیاری می‌اندیشیدند با پذیرش قطعنامه، در باغ شهادت بسته شد به دیدار معبودش شتافت.

اسدالله خمس خانواده ذوالقدر‌ها شد

در آخرین روزهای خرداد ماه، راهی خانه مادر شهیدی می‌شویم که فرزندش را در آخرین روزهای جنگ عراق علیه ایران از دست می‌دهد. زهرا قراخانی نمونه دیگری از مادران مهربان و دلسوز شهداست که فرزندش را فدایی انقلاب خمینی‌(ره)‌ و اسلام می‌داند. مادر شهید از فرزندش اینگونه برایمان روایت می‌کند: پسرم شهید اسدالله ذوالقدر از همان سربازان در قنداق امام‌خمینی بود که در 13فروردین ماه سال 1342 در یکی از روستاهای تاکستان به دنیا آمد.

اسدالله دوساله بود که راهی تهران شدیم. علی‌اکبر پدر اسدالله مردی مؤمن، متعهد و آگاه بود که برای کسب رزق حلال از هیچ تلاشی دریغ نکرد. روح بلند اسدالله در کنار دسترنج و رزق حلال با اسلام و قرآن رشد و پرورش پیدا کرد. من پنج فرزند داشتم، که اسدالله خمس فرزندان من شد.

اسدالله از همان دوران کودکی نسبت به همسالان خود دارای ویژگی‌های برجسته، هوش و استعداد فوق‌العاده‌ای بود و به دلیل علاقه فراوانی که به کسب معارف دین، علوم اسلامی، قرآن و حدیث داشت، همراه دوستانش راهی مکتبخانه شد و در مکتبخانه به تحصیل علوم دینی پرداخت.

اسدالله عامل به قرآن بود

آری! اسدالله بیشتر وقت خود را در مسجد و هیئت‌های مذهبی می‌گذراند تا از مجالس مذهبی و هیئت‌های قرآنی بیشترین بهره را ببرد. در نهایت همتش اسدالله از قاریان قرآن شد و به فضل خدا توانست از این موهبت الهی نهایت استفاده را نماید.

زهرا قراخانی با ذوقی و‌افر از داشتن چنین فرزندی می‌گوید: پسرم قرآن را فقط حفظ نمی‌کرد، بلکه واقعاً به آن عمل می‌کرد. شهید اسدالله ذوالقدر از کسانی بود که خودش قاری قرآن بود و در بحث قرآنی جزو پیشروان دوستان و همرزمانش درمناطق عملیاتی بود.

دوران راهنمایی اسدالله با اوج‌گیری انقلاب اسلامی همراه شد. اسدالله مبارزات سیاسی و اجتماعی خود را با حضور در راهپیمایی‌ها، تکثیر و توزیع نوار، اعلامیه و تشویق جوانان به شرکت در مجالس سیاسی علیه رژیم شاهنشاهی آغاز کرد.

عاش سعیدا و مات سعیدا...

او به خوبی می‌دانست که راه نجات مردم و اسلام از قید و بند‌های استعمار و استثمار و رسیدن به جامعه آزاد، احیای ارزش‌های اسلامی است. او لحظه‌ای از مبارزه و افشای ظلم رژیم منحوس پهلوی غافل نشد. او با تلاش، جدیت و اخلاق حسنه‌اش هادی دوستانش بود. اسدالله در حمله به پادگان شاهپور و پیروزی انقلاب اسلامی نقش مهمی را ایفا نمود. او از کوچک‌ترین موقعیت، نهایت بهره‌مندی را در بیان اهداف دین مبین اسلام برد. او سرباز امام خمینی‌(ره )‌بود که در دوران آشنایی با اسلام راستین و فراگیری علوم اسلامی ارتباط خود را با قشر مستضعف جامعه که خود نیز از آن قشر بود، حفظ نمود و اندیشه خدمت به خلق را در افکار و عمل ثابت کرد.

باید مادر باشی تا میان طنازی‌های مادرانه‌ها و ایثار فرزند در راه آرمان‌های انقلابت، معنایی پیدا کنی که فهمش دور از نظر نباشد، مفهومی که میانه واگویه‌های مادر شهید ذوالقدر به گوش جان می‌نشیند: با آغاز جنگ تحمیلی پسرم اسدالله دیگر تحمل ماندن نداشت و برای رزمی بی‌امان در مصاف با دشمنان قسم خورده راهی کردستان شد. کوه‌های سر به فلک کشیده و صعب‌العبور اورامانات کردستان خود گواه رشادت‌ها و حماسه‌آفرینی‌های اسدالله و همرزمانش است.

در سال 59 قبل از جنگ تحمیلی علاقه‌مندی شهید و چند تن از دوستان به آنچه در کردستان می‌گذشت باعث حضور او در اورانات کردستان شد و آشنایی او با پاسداران باعث حضور دائم او در جبهه و عضویت در سپاه شد. به لحاظ روحی بسیار شاداب، پر‌نشاط و برون‌گرا بود روحیه‌اش جوری بود که با همه می‌جوشید، اخلاق خوبی داشت. اسدالله بسیار اهل مطالعه بود و ورزش. با شوقی فراوان همراه مادر، لابه‌لای خاطرات اسدالله را ورق می‌زنیم: مدتی بعد اسدالله در واحد تبلیغات و انتشارات غرب کشور منطقه 7 جهادی دیگر را آغاز کرد و توانست با جدیت فراوان به همراه دو تن از دوستان شهیدش علی‌اصغر سیری و احمد دادستان‌ کتابی به نام «محراب خونین باختران» درباره چهارمین شهید محراب شهید آیت‌الله اشرفی تهیه کند.

حضور در جبهه‌های غرب، ارتباط مستقیم با یگان‌های رزم و مناطق عملیاتی و بر‌نامه پشتیبانی‌های و فرهنگی و رسیدگی به امور ایثار‌گران از جمله خدمات شایان ذکر اسدالله بود.

5 مرداد ماه 1367 همزمان با شهادت اسدالله، نام پسرم در پادگان دوکوهه در بین نماز ظهر و عصر رزمندگان عاشق در حسینیه حاج همت به عنوان نفر اول مسابقات عقیدتی لشکر معرفی شد. نفر اول شهید اسدالله ذوالقدر بود و تنها کسی که از شهادتش خبر داشت برادرش احمد بود اما برای تضعیف نشدن روحیه بچه‌ها به نیروهای لشکر نگفته بودند. بحق گفته‌اند عاش سعیدا و مات سعیدا...

خیری که در ازدواجش بود

شهیدم در طول حضور در مرخصی یا پشت جبهه همه تلاش خود را صرف خانواده معزز شهدا و ایثارگران و فرزندان آنان می‌کرد و از دستگیری مستمندان با اندک درآمدی که داشت هرگز فروگذار نکرد و بارها دیده شده بود اموال خود را به سادگی می‌بخشید. پسرم هر زمان حرفی از ازدواج پیش می‌آمد می‌گفت: «اگر من بخواهم ازدواج کنم، بسیار راغب هستم که با یک همسر شهید ازدواج کنم که کار خیری هم انجام داده باشم.»

دوراندیشی و آینده‌نگری و تحلیل و فهم سیاسی خوبی نیز داشت از همرزمان او پرسیدم در پذیرش قطعنامه مبنی بر پایان جنگ شهید چه می‌کرد. یکی از همکاران گفت: «ابتدا بسیار گریه کرد و در گوشه‌ای در محوطه تنها ماند و سپس رو به ما کرد و گفت بچه‌ها آماده باشید باید برویم و معلم شویم به‌ویژه معلم فرزندان شهدا. الحق هم معلم شد و زندگی کردن را به‌نیکی آموخت.» آری !شعف دفاع از کیان نظام اسلامی او را به مناطق عملیاتی جنوب فرا خواند. گردان مالک اشتر لشکر 27 محمد رسول‌الله ( ص) میعاد‌گاه عشق بازی او شد.

اسدالله، شیر بیشه کارزار بود

اسد را بحق اسد خدا نامیدند زیرا شیر بیشه نبرد در عملیات‌های خیبر، بدر، والفجر 8، کربلای یک، کربلای 5، نصر 6، بیت‌المقدس 2، بیت‌المقدس 4، غدیر و ... حماسه‌آفرینی‌ها نمود. در مدت حضورش هشت‌بار مجروح شد. اسدالله، شیر بیشه کارزار بود. دل خانواده هم همراه فرزندشان بود زیرا آنان می‌دانستند که چیزی جز شهادت در راه خدا نمی‌تواند اسدالله را آرام کند. اسدالله با ایمان و اعتقاد راسخ به درستی مسیر پر بهجت پیر جماران می‌اندیشید.

در نهایت شلمچه در پنجمین روز از مرداد ماه 1367 محل قرار اسدالله با مولای خود ابا عبدالله‌الحسین‌(ع) ‌شد. فرمانده گروهان سید‌الشهدا (ع) ‌و جانشین گردان مالک‌اشتر پس از باز‌پس‌گیری پاسگاه زید در حالی که 9 روز از قبول قطعنامه می‌گذشت بر اثر اصابت ترکشی که مأمور آسمانی‌شدن اسدالله ذوالقدر به سوی معبودش بود به شهادت رسید.

شادی روح شهیدان و امام شهیدان صلوات

نویسنده : صغری خیل‌فرهنگ        

  • اسدالله

بسم رب الشهداوالصدیقین

زنده نگه داشتن یاد شهیدان کمتر از شهادت نیست.                مقام معظم رهبری (مدظله العالی)

 

برادر شهید (احمد) :

قرآن رو فقط حفظ نمی کرد و فقط با صوت نمی خواند بلکه واقعا عمل می کرد.

جانباز علی اصغر روشن دل همرزم شهید :

شهید بزرگوار اسدالله ذوالقدر از کسانی بود که خودش قاری قرآن بود و در بحث قرآنی جزء پیشروان ما در دفاع مقدس بود.

برادر شهید (محمد) :

همش دنبال مسجد و حتی از سر کار 9 شب من میاوردمش باز می رفت مسجد تو خونه بند نمی شد.

رضا محمدی نیا همرزم شهید :

اسد یه آدمی بود بسیار پر تحرک فعال خب به هر صورت زمان جنگ این در همه ی افراد بود ام ایشون بیش از همه داوطلب این مسائل بود ، محصولاتی که در اختیار می گرفتند با ماشینی که خودش راننده ی ماشین بود ، محصولات رو خودش بار میزد ، ماشین رو بر می داشت می رفت خطوط مقدم مناطق جنگی در اونجا یگان به یگان وسائل رو توزیع می کرد.

جانباز جهانبخش صالحی همرزم شهید :

خیلی وقت ها می دیدم ایشون همیشه آخر ستون حرکت می کنه میاد شاید یه مقدار برای من سوال شده بود که چرا ایشون همیشه ته ستون حرکت می کنه بار ها می خواستم ازش بپرسم گفتم شاید مثل خیلی از بچه ها حالا یه مقدار شاید تواناییش پایینه یا مثلا به خاطر گرمایی که وجود داره ایشون مثلا آروم حرکت می کنه ، و بعد ها من فهمیدم که ایشون به خاطر اون تواناییا و بخاطر اون قدرت بدنیه بالایی که داره وای میسته اون بچه هایی که تازه اعزام شده بودند و تازه کارهای رزمی را شروع کرده بودند ، ایشون بتونه کمک اونها بکنه بتونه کسایی که از ستون جا میمونن ایشون اونارو با خودش همراه کنه و حرکت بده و بیاره جلو.

علی مهدی زاده همرزم شهید :

توی مسائل رزمش دقت خیلی خوبی داشت و کارو خوب می شناخت و خوب ارتباط برقرار می کرد با کار. موقع خود عملیات از خودش خوب رشادتو در واقع اون توانمندی و مدیریتو نشون می داد.

 برادر شهید (احمد) :

گفت یه نوبت که مجروح شده بودم این بچه ها یکی یکی میومدن چراغ قوه مینداختن شب بود عملیات بود روچشم من می گفتند اِ اسد رفت حسین اومد چراغ انداخت دیگری ایشون یکی یکی اسم می برد و می گفت چراغ انداختند و گفتند فلانی رفت ، من انگار آماده شده بودم برای شهادت یعنی همه ی انرژی خودمو همه ی توانم خودمو جمع کردم که لبخند روی لبام باشه لبم به صورت خندان دیده بشه برای اینکه باور داشتم که به محض این که آدم شهید می شه رو دامن سیدالشهداست سرم به دامن سیدالشهداست یعنی یقین داشتم که اگه من شهید بشم اینجا این مرحله را می بینم. ولی نمیدونم تونستم لبخند را بزنم یا نه ، گوشام فعال بود تا اینکه امداد گرا اومدن و شروع کردن به نقل و انتقال مجروحین سر من با هم دعواشون شد یکی می گفت اونو ببریم یکی می گفت اینو ببریم ، اون می گفت اینکه قطع نخاعه بیا این مجروح سادرو ببریم من فهمیدم عجب من قطع نخاعم حالا که نمی تونم اجزائمو تکون بدم ، پس من جزء قطع نخاییام احتمالا تو آنبولانس شهید میشم آوردن کنار مجروح های دیگه مارو جا دادن حتی پایه من هم جا نمیشد ، ایشون می گفت پایه من رو به زحمت جا دادن تو آنبولانس و در رو بستن خیلی سعی کردم در آنبولانش همون مدل لبخندمو نگه دارم تا اهواز اومدم دیدم آقا این دفعه هم ما مثل اینکه جزء شهدا به هرحال نیستیم.

مجتبی دادودی راسخ همرزم شهید :

شید ذوالقدر از سال 63 که همرزم بودیم با هم در گردان مالک لشگر 27 تقریبا جزء اون چهره های ثابتی بود که تا آخرین روزی که ایشون به شهادت رسیدند در همه ی عملیات های گردان حضور فعالی داشتن و مسئولیت های مختلفی داشتن.

برادر شهید (احمد) :

هشت بار مجروح شد ، عملیات های لشگر رو میشماریم هیچ عملیاتی نیست که این حضور نداشته باشه.

جانباز احمد شهاب همرزم شهید :

زمانی که قطعنامه قبول شد ، ایشون خیلی نگران و ناراحت بود تنهایی تو بالکن اون طبقه ای که گروهان مستقر بودش نشسته بود و گریه می کرد و همشم زیر لبش اینو می گفتش که  جنگ تموم شد و من شهید نشدم و نگران به هر حال آینده ی روندی که تو جنگ داشت پیش میومد بود.

جانباز حسین قراخانی همرزم شهید :

تو این عملیات آخر بنده معاون ایشون بودم در حین عملیات موقعی که ایشون مجروح شدند و من سنگر بهداری رفتم ببینم وضعیتشون به چه صورتیه خیلی صریح به من ابلاغ کردن که شما پیگیر وضعیت نیروهای گردان باشید و نیازی نیست که بالاسر من باشید.

برادر شهید (احمد) :

شب شهادت ایشون من رسیدم پادگان دوکوهه گفتیم بچه ها اسد کجاست گفتند شلمچست چه جوری می تونیم بهشون برسیم گفت یه ماشین توییتا امشب میره شلمچه باید آماده باشیم تا بعد از ظهر بریم شلمچه. بچه ها به من گفتند که فلانی به نظرم شما باید برگردی تهران گفتم برای چی گفت حالا برگرد تهران دیگه گفتم برای چی طوری شده اسد طوریش شده گفتند نه مجروحه گفتم خب اگه مجروحه که عیب نداره اون میره بیمارستان و ما هم میریم گردان دیگه باز دوباره اینا اصرار کردن گفتم نه اگر ایشون شهید هم هست ما میریم گردان ایشون بلاخره تکلیف خودشه ما هم تکلیف خودمون. خیلی اصرار کردن این حسین آقای قراخانی معاون ایشون بود جانشین اسدمون بود زنگ زد و گفت که مادر میگه ما ایشونو تشییع نمیکنیم تا شما بیایید. گفتم شهیده گفتند آره شهید شده تشییعه شو یه روز عقب انداختم و به هر حال تا شما نیایید تشییع نمی کنم.

جانباز علی اصغر روشندل همرزم شهید :

به لحاظ روحی بسیار شاداب پر نشاط و برون گرا بود روحیش جوری بود که با همه می جوشید اخلاق خوب برخورد خوب.

جانباز رضا محمدی نیا همرزم شهید :  

اون عکس معروف ایشون که یه چفیه گردنشه و داره می خنده اصلا این فکر می کنم که نود در صد 24 ساعت شبانه روزه ایشون با همون حالت خندش هستش. خب آدم بسیار خوش اخلاقی بود خوش برخوردی بود روحیات بسیار بالایی داشت.

علی مهدی زاده همرزم شهید :

یکی از خصوصیاتی که آقای ذوالقدر داشت ، سادگی رفتارش بود که در واقع این سادگی رفتار جذب می کرد افراد رو و باعث می شد یه رفاقت خوبی بین ایشون و اون بچه هایی که بهش جذب میشدن همیشه برقرار باشه.

جانباز حسین دستینه همرزم شهید :

نشاطش همیشگی بود یکی از روحیات شاید خصیصه های بارز اسدالله لبخند همیشگیش بود یعنی همیشه تو هر حالتی این حالت لبخندشو داشت حتی این به خانواده ی ما که ارتباط داشتیم با هم دیگه به خانواده ی ما هم خیلی سرایت کرده بود اینکه اسدالله هر وقت میومدش با خنده و روی باز با همه بر خورد می کرد.

خانم قراخانی مادر شهید :

تهران هم میومد ما اصلا اینو نمیدیدم که همش میدویید خونه خانواده شهدا شهرستان اینور و اونور فقط شب خوابیدنی میومد خونه.

برادر شهید (احمد) :

گروهان سیدالشهدا شهیدی نبود با نام بسیجی با نام کادر این به خانوادشون سرکشی نکنه و مشکلات اونهارو رفع و رجوع نکنه.

سعید پاسادی دوست شهید :

شهید ذوالقدر و یک سری از بچه ها برای خانواده شهدا ، مستمندان ، یک سری مواد غذایی تهیه می کردند و یک سری کسایی که نفت نداشتند براشون نفت تهیه می کردند چون اون موقع زمانی بود که کیلومتری صف نفت بود همه وای میستادن برای نفت تهیه می کردند و در خونه های مردم می دادند.

برادر شهید (احمد) :

من خیلی توصیه کردم فلانی ازدواج کن.

خانم درستکار همسر برادر شهید :

گفته بود می خوام اگه همسر انتخاب کنم نمیرم یه دختر خانم بگیرم میرم یه همسر شهید برای خودم انتخاب می کنم که یه کار خیری کرده باشم.

برادر شهید (احمد) :

یکی از خانواده ی شهدا رو پیشنهاد داد گفت فلانی من رفتم خونشون چون پدر خانواده از دنیا رفته برادر خانواده شهید بود اون برادر هم رزمنده بود عرض بکنم که همسر این خانم هم که دختر این خانواده بود اونم شوهرش شهید شده بود ، یعنی خانواده همه شهید اندر شهید بودن مرد تو خانواده نداشتند اگه این خانم بشه خوبه.                                                                    وهمزمان با شهادتش بود رفتیم حسینیه دوکوهه حسینیه ی شهید حاج همت در دوکوهه بین صلاتین اعلام کردند که مسابقات عقیدتی رو نفرات برتر رو می خونیم اولین نفری که خوندن گفتند نفر اول اسدالله ذوالقدر تنها کسی که می دونست شهیده من می دونستم کسی دیگه تو جمع لشگر نمی دونست.

جانباز رضا محمدی نیا همرزم شهید :

به لحاظ معنوی تو نمازش خب این چیزایی که می تونیم بگیم چون انسان درک می کنه که این شهدا یه مقاطع عجیبی رو طی کردند. نماز و عبادتش باز به همین صورت فوق العاده بود با این که میگم سن ما بیشتر بود تصور این بود که ما مسئول اینا بودیم ولی این ها خیلی عجیب معنویت بالایی رو داشتند.

برادر شهید (احمد) :

احترام به بزرگتر دوست داشتن آدم های به حساب همراه و همکار رو جزء اولویت اول می دونست. دقت به سله ی ارجام و کمک به دیگران جزء رفتار های به هر حال حقیقی ایشون بود.

  • اسدالله

بیان خاطرات قسمت اول برادر شهید 

لطفا بر روی عکس  و یا اینجا کلیک کنید...

 

  • اسدالله

با سلام خدمت تمامی بازدید کنندگان محترم

برای استفاده هر چه بهتر از مطالب و عکس ها و ... 

بهتر است از مرورگر (گوگل کروم ) استفاده نمایید.

برای دانلود این مرورگر به ادامه مطلب مراجعه نمایید.

با تشکر ...

  • اسدالله

مستند ستارگان عشق 

سردار شهید اسدالله ذوالقدر

برای تماشای مستند با کیفیت اصلی و دانلود آن در

اینجا کلیک کنید.

  • اسدالله

جنگ نرم

  • اسدالله
سه نور آمد به عالم پر ز احساس*معطر هر سه از عطر گل یاس*سه نور تابناک آسمانی*حسین بن علی،سجاد و عباس* اعیاد شعبانیه بر همگی مبارک باد*
  • اسدالله

 

در آخرین عملیاتی که اسداله در آن مجروح و همان نیز منجر به شهادتش شده بود، از پسر دایی شهیدم که جانشین او بود پرسیدم: «نمی‌شد اسداله را پس از مجروح شدن به عقب منتقل می‌کردی؟».

در جوابم گفت: اسداله مرا با یک دسته ویژه به سمت چپ که یک تانک دشمن دیده می‌شد فرستاد، وقتی برگشتم متوجه شدم او مجروح شده ، بالای سرش رفتم و احوالش را پرسیدم، به شدت از من عصبانی شد و گفت: «من ملاقاتی نمی‌خواهم، برو و به کارها سامان بده و بچه‌ها را جمع و جور کن، ادامه کار با شماست».

من هم به وضع گردان رسیدگی کردم و مجدداً بالای سر اسداله آمدم، خون زیادی از بدنش رفته بود و ضعف شدیدی داشت، به من گفت: «پوتین را از پام در بیار»، در حالی‌که پوتین نداشت و قبلاً این کار را کرده بودند، سنگینی پا و ضعف شدید و خونریزی باعث این حالت شده بود، از آنجایی که مکان او در تیر‌رس دشمن بود او را جابجا کردم و به محل دیگری بردم (اتفاقاً محل قبلی بعداً توسط دشمن تصرف شد) بعد از آن من هم مجروح شدم و به عقب منتقل شدم و آنجا باخبر شدم که اسداله شهید شده، روحش شاد.

 

  • اسدالله

فرمانده وقت گردان مالک لشگر 27 :

او با اینکه در همه جا از دیگران سبقت می گرفت در سازماندهی غایب می شد بطوری که از او نا امید می شدیم وقتی آماده ی حرکت می شدیم آخرین نفر سر می رسید و به عنوان نیروی آزاد گردان حرکت می کرد.

          

   

  • اسدالله

با عرض سلام خدمت تمامی بازدیدکنندگان عزیز

شما می توانید در منوی بالا از دست نوشته های شهید - نماهنگ ، خاطرات ، داستان های کوتاه صوتی و همینطور از منوی سمت راست می توانید از گالری تصاویر شهید دیدن فرمایید.

لطفا نظرات خود را اعلام نمایید.

با تشکر

  • اسدالله

تصاویر طراحی شده شهید اسدالله ذوالقدر 

جانشین گردان مالک اشتر لشگر 27 محمد رسول الله (ص)

شادی روح شهیدان صلوات

برای تماشای بقیه ی عکس ها به ادمه مطلب مراجعه فرمایید.

هزینه این طرح :
جهت شادی روح این شهید عزیز الفاتحه مع صلوات...
لطفاً دعا کنید اربعین امسال طراحان این سایت برن کربلا...
انشاالله

  • اسدالله