- ۰ نظر
- ۶۹۲ نمایش
گفت : کــــه چــــی ؟ هی جــــانباز جــــانباز ، شـــهید شـــــهید!
اصــــلا به ما چــــه .. میخواســــــتن نـــــرن .... کسی مجبـــــورشون نـــــکرده بـــــود که !
گفــــتم : چرا اتـــــــفاقا ... مجبــــــورشون مــــیکرد !
گفت : کـــــــی ؟!!
گفتم : هـــــمون که تــــــو نــــداریش ...
گفت : مـــــن نــــدارم؟! ..... چی رو ؟!
گــــــــــفتم : غیــــــــــــرت ! ....
موقع خواب بهمون خبردادن که امشب رزم شب دارین،آماده بخوابین؛
همه به هول و ولا افتادیم وپوتین به پا وبا لباس کامل وتجهیزات نظامی خوابیدیم!
تنها کسی که ازرزم شب خبرنداشت حسین بود!
آخه حسین خیلی زودترازبچه ها خوابیده بود...
نصفه های شب بود که رزم شب شروع شد با صدای گلوله وانفجارازجا پریدیم!
ادامه مطلب رو ازدست ندید....بسم الله
ادامه خاطره برادر سید علی هاشمی + عکس ( قسمت دوم )
عملیات غدیر- قسمت ۲
نزدیکهای غروب ، با چند دستگاه تویوتا به طرف خط حرکت کردیم .
راه بسیار نا هموار بود ، آنقدر خمپاره و موشک کاتیوشا به جاده خورده بود که انگار ماشین در یک مسیر شخم زده حرکت می کرد . آنچنان بالا و پایین می پریدیم که کمر برایمان نمانده بود . در یکی از این چاله ها آنچنان ماشین کج شد که چپ شدنش را حتمی می دانستیم ، همه تقریبا ۱۵ نفر روی هم ریخته بودیم ، حدود کمتر از ۲۰ ثانیه به همین منوال گذشت . من داشتم احساس خفگی می کردم ، که ناگهان در کمال نا باوری ماشین با یک گاز پر قدرت حرکت کرد و به حالت درست روی جاده قرار گرفت ، هوا دیگر تاریک شده بود و ما به خط مقدم رسیده بودیم . به صورت ستون یک روی خاکریز مستقر شدیم ، و نماز مغرب و عشاء را به صورت نشسته ادا کردیم ......