اسد مالک

شهید اسدالله ذوالقدر جانشین گردان مالک اشتر لشگر 27 حضرت محمد رسول الله (ص)

اسد مالک

شهید اسدالله ذوالقدر جانشین گردان مالک اشتر لشگر 27 حضرت محمد رسول الله (ص)

اسد مالک

شهید اسدالله ذوالقدر جانشین گردان مالک اشتر لشگر 27 حضرت محمد رسول الله (ص) و فرمانده گروهان حضرت سیدالشهدا (ع)

کد آهنگ

پشتیبانی

اسلایدشو

به نام خدا. 

عملیات غدیر ( قسمت اول )

با درود و سلام به همه ی شهدای مکتب حق شیعه.

خاطره برادر سید علی هاشمی - عملیات غدیر ( قسمت اول )

در همان لحظه مسئول اعزام نیرو اعلام کرد ، کسانی که می خواهند به منطقه بروند ، منتظر باشند تا یکساعت دیگر چند اتوبوس می آید و اعزامی ها را به فرودگاه می برد ، ساعتی نگذشت که با چند دستگاه اتوبوس به مهرآباد جنوبی و از آنجا با یک c130 ارتش به اهواز پرواز کردیم.بعد از پیاده شدن از هواپیما فوری با چند دستگاه اتوبوس به اندیمشک و پادگان دوکوهه رفتیم. تغریبا دیگر غروب شده بود و تمام نیروهای حاضر در پادگان برای نماز به حسینیه ی بسیار بزرگ شهید همت رفته بودند....

به نام خدا.

عملیات غدیر ( قسمت اول )

با درود و سلام به همه ی شهدای مکتب حق شیعه.

در گردان تخریب خدمت می کردم . با شنیدن خبر ناگوار پذیرش قطعنامه به کارگزینی مراجعه کردم و تقاضای تصفیه حساب کردم . فردای اون روز وقتی به تهران رسیدم مادرم با دیدن من خیلی خوشحال شد . و گفت امروز برای ناهار برویم منزل یکی از خواهرانم در شهر ری ، من هم اطاعت امر مادر کردم و با هم به منزل ایشان رفتیم.

File237-24
بعد از صرف ناهار طبق معمول اون دوران منتظر ساعت 2 بعد از ظهر بودیم تا از اخبار جنگ مطلع شویم. هنوز سفره ناهار درست جمع نشده بود , که اولین خبر این بود ، نیروهای دشمن شهر کرند و اسلام آباد را به تصرف خود در آورده اند و هم اکنون به سمت باختران در حال پیشروی هستند.

File119-16
ناگهان در یک لحظه به یاد آوردم که ماه ها اردوگاه ما در کوزران باختران بود و اون اردوگاه ده ها کیلومتر با خط مقدم فاصله داشت.

File241-21
مانند کسی که او را مار نیش زده باشد از جای خود بلند شدم . و به مادرم گفتم. مامان چه غلطی کردم تصفیه گرفتم ، همین الان باید بروم. مادرم بدون هیچ مقاومتی گفت علی جون برو به امان خدا. از منزل خواهرم خدا حافظی کردم و فوری به پایگاه مالک اشتر رفتم و به محل اعزام نیرو ، تصفیه خود را پس گرفتم .

File246-07
در همان لحظه مسئول اعزام نیرو اعلام کرد ، کسانی که می خواهند به منطقه بروند ، منتظر باشند تا یک ساعت دیگر چند اتوبوس می آید و اعزامی ها را به فرودگاه می برد ، ساعتی نگذشت که با چند دستگاه اتوبوس به مهرآباد جنوبی و از آنجا با یک c130 ارتش به اهواز پرواز کردیم.بعد از پیاده شدن از هواپیما فوری با چند دستگاه اتوبوس به اندیمشک و پادگان دوکوهه رفتیم. تقریبا دیگر غروب شده بود و تمام نیروهای حاضر در پادگان برای نماز به حسینیه ی بسیار بزرگ شهید همت رفته بودند.

File242-25
بعد از تمام شدن نماز مانند کسی که دنبال برادر گمشده خود می گردد ، دائم سراغ برادر صالحی فرمانده گردان مالک را می گرفتم. اگر اشتباه نکنم در آن مقطع برادر راسخ فرمانده گردان شده بود.
چون بعدا مطلع شدم که برادر صالحی در عملیات بیت المقدس 7 به شدت مجروح شده بود. خدمت برادر راسخ رسیدم و با معرفی خود به ایشان عرض کردم چون قبلا در این گردان خدمت کرده ام اگر اجازه دهید باز هم به گردان قدیمی خودم برگردم. برادر راسخ فورا برای کارگزینی لشگر برگه ی نیاز نیرو را برایم امضا کرد.

File238-19
و من همان شب به افتخار نیروی گردان مالک در آمدم. در ضمن به دلیل اینکه قبلا در گروهان روح الله خدمت کرده بودم دوست داشتم باز هم به همین گروهان بروم. ولی وقتی به داخل اطاق های گروهان رفتم  با  تعجب  دیدم  تمام دوستان یا شهید شده اند و یا مجروح و مفقود ، به همین علت به برادر راسخ گفتم برام فرق نمی کنه توی کدوم گروهان باشم ، و ایشان مرا به گروهان سیدالشهدا به فرمانده ای  برادر عزیز ذوالقدر و معاونت برادر حیدری وقار معرفی کرد.

File243-19
فردای اون روز گردان خود را برای یک حمله آماده می کرد و من که تازه به گردان آمده بودم با عجله تجهیزات را از تدارکان تحویل گرفتم و طبق معمول شروع به دوختن لوازم جنگی به حمایلم کردم.
بعد از ظهر فردای اعزام جلوی ساختمان با شکوه و متبرک به قدوم صدها شهید گردان مالک به خط شدیم. وشهید عزیز برادر ذوالقدر به نیروها خبر داد که امشب برای یک حمله از اینجا حرکت می کنیم و ان  شاء الله  فردا شب در یکی از مناطق جنوب به خط می زنیم.

File239-12
تقریبا 3روز از پذیرش قطعنامه گذشته بود , با شنیدن این خبر بچه ها مثل کسانی که یکبار دیگر می خواهند شانس خود را برای یک امتحان دیگر آزمایش کنند. خوشحال و شادمان شدند.
در چهره خیلی از بچه ها نورانیت عجیبی به چشم می خورد . سکوت بعضی از نیروها حرفهای زیادی با خود داشت. کسانی مثل شهید ذوالقدر و شهید احمد نفری فرمانده دسته یک که فردای همان شب پرواز را با فرشتگان تجربه کردند.

File240-13
نیمه های همان شب با اتوبوس به یک قرار گاه تاکتیکی در جوار توپخانه ارتش رفتیم و بعد از خواندن نماز صبح مشغول استراحت در سوله های زیرزمینی شدیم . ولی چه استراحتی ، قرار گاه درست در نزدیکی چند دستگاهکاتیوشا قرار داشت . و اونها هم مثل کسانی که می ترسند ، تا چند روز دیگر آتش بس اعلام شود. یک لحظه به دشمن امان نمی دادند و دائم پر و شلیک می شدند . دشمن هم همینطور، وقتی به آسمان نگاه می کردیم ، آنقدر موشک کاتیوشا شلیک می شد که تمام آسمان منطقه را دود موشکها پر کرده بود.

File244-14
ظهر اون روز شهید ذوالقدر با نقشه و عکسهای هوایی نیروها را توجیه کرد و قرار شد که ما همان شب در منطقه پاسگاه زید (خط مرزی اصلی) به دژ مرزی حمله کنیم ، تا بتوانیم ، دشمن را که حدود 5 روز قبل آنجا را تصرف کرده بود به عقب برانیم.

Untitled-1

  • اسدالله

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی